کاش براتون مهم بودم
پارت ۲۳
چقدر اون روزا زود گذشت نه؟
&آره خیلی ولی واقعا عالی بودن
اوهوم
&خیلی خب هانول من دیگه باید برم
باشه خداحافظ
&خداحافظ
(میا و هانول از هم جدا میشن و هانول میرسه به یه کوچه خلوت)
ویو هانول:
رسیده بودم به یه کوچه خلوت نمبتونستم از مسیر قبلی برم چنو اونجا رو بسته بودن کوچه خیلی خلوت بود و من یکم ترسیده بودم ولی سعی کردم یکم تند تر برم که یهو یه نفر منو گرفت و به سمت خودش برگردوند خواستمدجیغ بزنم که با دیتش جلوی دهنمو گرفت. (عالامت پسره=¥)
¥هی خانم کوچولو صبر کن کاریت ندارم
(سعی میکنه دست اون رو از روی دهنش برداره)
¥خیلی خب بر میدارم اما وای به حالت که جیغ بزنی
(با سر تایید میکنه)
¥(دستشو بر نیداره)
عوضی ولم کن ببینم
¥آخی ناراحت نشو کوچولو میخوام باهات خوش بگذرونم
ولم کن ببینم برو گمشو آشغال
¥برای چی باید ولت کنم ها؟
چون من هرزه نیستم حالا هم ولم کن میخوام برم
¥من نه گفتم هرزه ای نه میذارم بری
عوضی ولم کن ببینم
¥عمرا
(پسره لباشو روی لبای هانول میذاره و می بوستش البته به زور)
(یه دفعا پسره پشت. سر هانول یه چیزی میبینه و سریع فرار میکنه )
( هانول با خوشحالی برمیگرده پشت سرش رو نگاه میکنه اما با چیزی که میبینه از ترس خوشکش میزنه اون...... )
یاع یاع یاع بمونید تو خماری
ادامه دارد......
حمایت کنین به نظرتون پشت سر هانول چی بود؟
چقدر اون روزا زود گذشت نه؟
&آره خیلی ولی واقعا عالی بودن
اوهوم
&خیلی خب هانول من دیگه باید برم
باشه خداحافظ
&خداحافظ
(میا و هانول از هم جدا میشن و هانول میرسه به یه کوچه خلوت)
ویو هانول:
رسیده بودم به یه کوچه خلوت نمبتونستم از مسیر قبلی برم چنو اونجا رو بسته بودن کوچه خیلی خلوت بود و من یکم ترسیده بودم ولی سعی کردم یکم تند تر برم که یهو یه نفر منو گرفت و به سمت خودش برگردوند خواستمدجیغ بزنم که با دیتش جلوی دهنمو گرفت. (عالامت پسره=¥)
¥هی خانم کوچولو صبر کن کاریت ندارم
(سعی میکنه دست اون رو از روی دهنش برداره)
¥خیلی خب بر میدارم اما وای به حالت که جیغ بزنی
(با سر تایید میکنه)
¥(دستشو بر نیداره)
عوضی ولم کن ببینم
¥آخی ناراحت نشو کوچولو میخوام باهات خوش بگذرونم
ولم کن ببینم برو گمشو آشغال
¥برای چی باید ولت کنم ها؟
چون من هرزه نیستم حالا هم ولم کن میخوام برم
¥من نه گفتم هرزه ای نه میذارم بری
عوضی ولم کن ببینم
¥عمرا
(پسره لباشو روی لبای هانول میذاره و می بوستش البته به زور)
(یه دفعا پسره پشت. سر هانول یه چیزی میبینه و سریع فرار میکنه )
( هانول با خوشحالی برمیگرده پشت سرش رو نگاه میکنه اما با چیزی که میبینه از ترس خوشکش میزنه اون...... )
یاع یاع یاع بمونید تو خماری
ادامه دارد......
حمایت کنین به نظرتون پشت سر هانول چی بود؟
- ۶.۹k
- ۲۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط